جدول جو
جدول جو

معنی هراش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

هراش کردن
(فَ / فِ وَ دَ)
قی کردن. بالا آوردن. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هراش شود
لغت نامه دهخدا
هراش کردن
قی کردن استفراغ کردن
تصویری از هراش کردن
تصویر هراش کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرخاش کردن
تصویر پرخاش کردن
درشتی کردن، تندی کردن، سخن درشت گفتن، پیکار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردش کردن
تصویر گردش کردن
دور زدن، تفریح کردن، گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرام کردن
تصویر آرام کردن
آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرای کردن
تصویر کرای کردن
کرای چیزی یا کاری را کردن کنایه از به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
عبارت از آن است که مانند چیزی که خواسته باشند بسازند و آن چیز که ساخته شود، بعینه مانند منقول عنه گردد. (آنندراج) ، تراش کردن درخت، بریدن شاخه های زاید آن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، تراشیدن ریش. (ایضاً) ، تراشیدن. برداشتن از روی چیزی با آلتی برنده. (ایضاً) :
بقوت تو من از جملۀ بنی آدم
تراش کردم چیزی چو کفشگر ز ادیم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از هباب کردن
تصویر هباب کردن
بنشاط آوردن، ستوربرای تند رفتن: (گرچه اوراحالت مهمازنیست راندمی چون شب هبابش کردمی) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورزش کردن
تصویر ورزش کردن
ممارست کردن تمرین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاش کردن
تصویر معاش کردن
زندگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
ایمان آوردن گرویدن: از پس که مومن گروش کند پاره پاره ببیند الله را
فرهنگ لغت هوشیار
گشاده کردن وسیع کردن، بزرگ بودن بنایی یا محوطه ای، باز کردن در گشودن
فرهنگ لغت هوشیار
میل کردن تمایل یافتن: گرایش نکردی بکار دگر گهی پای کندی زتن گاه سر. (نظامی)، قصد کردن آهنگ کردن: گهل دل برفتن گرایش کند گهی خواب را سر ستایش کند. (نظامی سروری)، سرپیچی کردن نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاش کردن
تصویر قلاش کردن
میخوارگی کردن، عیاری کردن: ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن
فرهنگ لغت هوشیار
جای گرفتن نشستن، آرام گرفتن، تمام کردن ختم نمودن، مقرر کردن معین کردن، قصد کردن آهنگ کردن، عهد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامش کردن
تصویر فرامش کردن
از یاد بردن از یاد دادن مقابل بیاد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
باز کردن (در و مانند آن) گشادن گشودن، بستن (در و مانند آن) مسدود کردن (از اضداد) : حضور مجلس انس است و دوستان جمعند و این یکاد بخوانید و در فراز کنید. (حافظ)، نزدیک کردن، پیش آوردن پیش بردن، بنا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلاک کردن
تصویر هلاک کردن
نیست کردن از میان بردن نیست کردن فانی کردن: (اگر نرویم ماراهلاک کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردش کردن
تصویر گردش کردن
بگشت رفتن تفریح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریختن جستن که نتوانی ز بند چرخ رستن ز تقدیری که یزدان کرد جستن (ویس ورامین) گریختن جستن
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی تراز کردن هموار کردن برابر کردن هموار کردن برابر کردن مسطح کردن، نقش کردن بر جامه تطریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریش کردن
تصویر پریش کردن
پریشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرسش کردن
تصویر پرسش کردن
سوال کردن پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ستیزیدنمنازعه کردن، تندی کردن درشتی کردن توپ و تشر رفتن عتاب کردن معاتبه
فرهنگ لغت هوشیار
تعیین کردن پستی و بلندی سطح چیزی، هموار کردن سطح زمین مسطح ساختن زمین یا چیزی دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب کردن
تصویر خراب کردن
ویران کردن مقابل آباد کردن، تباه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
(خارید خارد خواهد خارید بخار خارنده خاریده خارش) پوست بدن را با ناخن یا چیز دیگرچند بار مس کردن باری تسکین حس مخصوصی که از گزیدن شپش یا کیک یا چرکین بودن بدن یا بعلت بعضی بثورات حاصل شود، خارش کردن عضو یا اعضایی از بدن: (تنم میخارد) یا تنش میخارد. میل بکتک خوردن دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرام کردن
تصویر حرام کردن
ممنوع کردن عملی را تحریم، بیهوده از بین بردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برات کردن
تصویر برات کردن
حواله کردن براتی بشخصی یا بنگاهی و یا بانکی
فرهنگ لغت هوشیار
استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن، تسلی دادن تسکین بخشیدن، مطمئن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرایش کردن
تصویر آرایش کردن
تزئین، آراستن، خودسازی تدبیج، تنقیش
فرهنگ لغت هوشیار
ممتد کردن طولانی کردن، چیزی را پهن کردن گستردن، شکنجه کردن بفلکه بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همراه کردن
تصویر همراه کردن
سفر کردن، شخصی یا چیزی را باتفاق کسی فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلاک کردن
تصویر هلاک کردن
نابود کردن
فرهنگ واژه فارسی سره